داستان آنا با مرگ خواهرش شروع میشه؛
یه بچه شاد و با نشاط، به کودکی تبدیل میشه که حتی تحمل اینو نداره که به چیزی در اتاقش دست بزنه. آنا فقط وقتی همه چیز در بهترین وضعیت خودش باشه میتونه احساس کنترل کنه و بر اضطراب خودش غلبه کنه. اون حتی وقتی میخواست از در رد بشه، احساس میکرد که نمیتونه، چون یه چیزی «درست» نیست ولی نمیتونست به زبون بیاره که دقیقاً چرا از رد شدن از در میترسه.
کم کم مشقهای مدرسه برای انتقال رفتارهای وسواسی اون به چیزی شد که از نظر دیگران قابل قبول به نظر میرسید. آنا یه فهرست بیپایان از چیزهایی که باید تمیز بشه تهیه کرد. بعد از ترس اینکه اگه دائم اونا رو بررسی نکنه یه اتفاق وحشتناک رخ میده، دائم اون فهرستو میخوند. آنا میترسید این لیستو گم کنه تا جایی که یه بار مجبور شد یه سطل زباله عمومی رو بگرده. پس کم کم ترس گم کردن لیست، ارتباط پیدا کرد با دستای کثیف در سطل زباله، این شد که یه میل غیر قابل توضیح و غیر قابل کنترل پیدا کرد به شستن دستهاش و هر چیزی که ممکن بود با دستهاش در ارتباط قرار بگیره.
اما در واقع وسواس آنا در مورد میکروب یا تمیزی نبود این فهرست؛ در اصل جلوی افکار مزاحم اون رو میگرفت و مانع افتادن اون به ورطهای میشد که عمیقاً از اون میترسید.
نهایتاً آنا در سن ۳۴ سالگی، بعد از کمک گرفتن از مشاور و استفاده از دارو شروع کرد به تحلیل خاطرات مرگ خواهرش که تا به حال اونقدر در موردش دقیق نشده بود. این شد که افکار مزاحمش در مورد تمیزی، خاموش و خاموشتر شدن.
یکی از مهمترین دلایل ایجاد وسواسها سرکوب احساساته. برای اینکه متوجه بشیم ما در جایی احساسی رو سرکوب کردیم میتونیم به این علائم در خودمون دقت کنیم:
o زودرنج شدن
o دودلی در تصمیم گیری
o خود تخریبی یا تمایل به خود تخریبی
o واکنش هیجانی شدید
o خستگی
o اضطراب یا افسردگی
وسواس چیه؟
اختلالهای وسواسی و جبری که میتونن فکری یا عملی و یا هر دو همزمان باشند پدیده جدیدی نیستن. یکی از مشهورترین نمونههاش داستان لیدی مکبث شکسپیر هست یا چارلز داروین یکی از مشهورترین کسانیه که به این اختلال فلج کننده مبتلا بود.
وسواسها میتونن افکار، تصویرهای ذهنی یا اعمال ناگهانی ناخواسته و مزاحمی باشن که همشون بیمعنی هستن مقاومت ناپذیرن و در زندگی روزمره فرد اختلال ایجاد میکنن. وقتی وسواس فکری اتفاق میافته احساس ناراحتی یا اضطراب همراهش میاد که همزمان هست با تمایل برای انجام یه رفتار اجباری برای خنثی کردن اون احساس بد. حالا اگر کاری برای بی اثرسازی اون افکار مزاحم انجام بشه بهش میگیم وسواس عملی و این عمل که میتونه شامل شستن، شمردن یا چک کردن باشه، اتفاقا برخلاف انتظار فرد، اون فکر وسواسی رو تقویت میکنه. این رفتارهای جبرانی و وسواسی، که معمولاً یک حالت قاعدهمند دارند و هدفشون تسکین موقتی اضطرابه، این انتظار رو ایجاد میکنن که اگر این رفتار وسواسی انجام نمیشد؛ دقیقا اون چیزی که ازش میترسی پیش میومد. حالا این رفتار حتی میتونه شامل یک فرار ساده از موقعیت اضطرابزا باشه.
سعید فکر میکرد (فکر وسواسی) ممکنه باعث ایجاد سرطان در اعضای خانوادهاش بشه در نتیجه دستهای خودش رو هر روز ۴۰ بار و هر بار به مدت ۵ تا ۲۰ دقیقه با مایع ضدعفونی کننده میشست (رفتار وسواسی). اون میدونست که سرطان از طریق تماس دست سرایت نمیکنه( هرچند صد در صد یک هم مطمئن نبود!) و اکثر مواقع متوجه میشد که این شستنها ناراحت کننده و بیفایده است. سعید وقتی دچار افکار وسواسی میشد اونقدر مضطرب و برآشفته میشد که فقط شستن دستاش بود که میتونست اونو مطمئن کنه آسیبی به خانوادهاش نمیرسونه و و شست و شوی سعید هم یک الگوی قالبی داشت مثلاً با یه نظم خیلی دقیق هر کدوم از انگشتاش رو میشست، در غیر این صورت مجبور بود عمل شستن رو از اول تکرار کنه و حرکاتش در این مدت خیلی تصنعی و قالبی بود.
محتوای ترسها و افکار وسواسی میتونه بینهایت متنوع باشه؛ مثلاً در مورد
· آلودگی،
· ترس از آسیب جسمی زدن به خود یا عزیزان،
· ترس شدید از مرگ عزیزان،
· ترس از انجام دادن رفتارهای غیر قابل قبول اجتماعی مثل فحش دادن اجباری یا از دست دادن کنترل بر رفتار در جمع،
· اشتغال ذهنی شدید در مورد اندامهای جنسی و اعمال جنسی عجیب و غریب،
· وسواسهای مذهبی مثل ترس شدید از افکار ناخواسته کفرآمیز یا ترس از شک کردن در امور مذهبی،
· وسواس در مورد نظم و ترتیب مثلاً اینکه چیزی نباید کج باشه یا قرارگیری اشیاء باید به صورت زوج باشه تا اتفاق بدی نیفته.
· وسواسها حتی میتونن در مورد مسائل بیمعنی هم باشن مثلاً وسواس در مورد ریشه اعداد و کلمات، آهنگها جملهها و … .
معمولاً موضوع مشترکی که بین همه بیماران مبتلا به اختلال وسواس وجود داره نگرانی در مورد یه آسیب در آینده و میل به جلوگیری از اونه. البته اخیرا وسواس تمیزی رو جزو دسته فوبیاها به حساب میارن تا اختلالات وسواسی بن شرط اینکه با تمیز کردنهای آیینی و قابل پیشبینی همراه نباشه.
اگر شخص مبتلا به این اختلال به پزشک مراجعه کنه، معمولاً اول از همه، محتوای مذهبی یا آیینی این وسواسها، به چشم میاد که یک نشونه مهم برای درک این اختلال هست. محتوای این وسواسها هر چیزی که باشه در واقع منعکس کننده توجه و نگرانی اصلی فرده چه در مورد شیاطین و نیروهای اهریمنی باشه چه آلودگی و میکروب یا هر چیز دیگهای.
از قرن نوزدهم بود که دیگه وسواسها رو کار شیاطین تلقی نکردند و اون رو جزئی از افسردگی دونستند. حتی فروید مطرح کرد که نشانههای وسواسی نشون دهنده برگشت به دوره مقعدی-آزارگرانه در کودکیه و نشونه اون تضاد بین پرخاشگری و سلطه پذیری هست مثل همون تضادی که در وسواس، بین کثیفی و تمیزی، خوبی و بدی، نظم و بینظمی، یا حتی زوج و فرد بودن، دیده میشه. در قرن نوزدهم آینده درمانی خوبی برای این اختلال دیده نمیشد و افراد مبتلا رو بطور دراز مدت بستری میکردن یا حتی مورد جراحی مغزی قرار میدادن. ولی همون موقعها بود که یه روانشناس تونست یک فرد مبتلا به وسواس مزمن رو با شیوه رفتاری، درمان کنه و بعد از اون درمانهای رفتاری و شناختی برای درمان اختلالات وسواسی مورد توجه قرار گرفت.
یکی از بهترین درمانها هم حساسیت زدایی بود یعنی اجازه ندیم فرد به رفتار اجتنابی خودش که شامل تمیز کردن، فرار یا دوری از افکار وسواسی هست ادامه بده. در درمان وسواس اصل اول این بود که رفتار اجتنابی و فرارگونه باید مورد حمله قرار بگیره. شناخت درمانی هم هدفش بیاعتبار کردن ترسهای وسواسی بود. درمان حساسیت زدایی از این قراره که فرد به طور مرحله به مرحله، از کم به زیاد، در معرض اون چیزی که ازش میخواد فرار کنه قرار بگیره و اگر در عین حال جلوی رفتارهای آیینی و اجتنابیش هم گرفته بشه؛ به این نوع درمان میگن رویارویی همراه با جلوگیری از پاسخ.
علت وسواس فکری و نشخوارهای فکری، که شروع کننده رفتارهای وسواسی هم میتونن باشن، تا بینهایته ولی شایعترینهاش این هفت مورده:
۱. ترس
۲. پشیمانی
۳. احساس گناه
۴. طرد
۵. شکست
۶. احساسات ابراز نشده چه مثبت چه منفی
۷. نارضایتی شدید از زندگی
رایجترین محتوا و درون مایهای که افکار وسواسی میتونه شامل ترس و مشغولیت ذهنی بیش از حد در مورد این موارد باشه:
– تصاویر وحشتناک
– نگرانی در مورد روابط
– بایدها و نبایدهای اخلاقی یا مذهبی
– فلسفه زندگی و مرگ
– عشق و وابستگی و پیگیری کردن
– چک کردن زیاد یک چیز
– خیره شدن زیاد به جنس مخالف
– اجتناب از مکان یا اشخاص
– توطئه و شک به دیگران
– نیاز به دانستن (علمی یا خرافی)
– اعتراف و افشای نامناسب خود
در این موارد معمولاً احساسات مرتبط باهاشون میان، بعد ما رفتار یا افکار اجتنابی متناسب با اون احساسات رو فراخوانی یا حتی ابداع میکنیم و بعد رفته رفته گسترشش میدیم.
درمان اختلال وسواس
فعلاً بهترین و مؤثرترین درمان شناخته شده برای اختلال وسواس چه فکری و چه فکری عملی؛ درمانهای شناختی رفتاری هستن. برای درمان این اختلال اول از همه باید احساساتمون رو درک کنیم و یاد بگیریم چطور احساسات و هیجانات اولیهای که باعث شروع وسواس فکری شدن رو مدیریت کنیم.
برای درک و یادگیری مدیریت هیجانات، یکی از بهترین راهکارها؛ ترکیبی از مواجهه با اون احساسات دردناک همراه با غرقهسازی در اون افکار، بدون اجتناب و هر نوع پاسخ رفتاری و جبرانی هست.
«مواجهه + غرقهسازی»
اون افکار رو تا وقتی که بار هیجانیشون برای ما قابل تحمل بشه احساس میکنیم و همزمان الگوی تفکرمون و طرز فکرمون در مورد اون افکار رو اصلاح میکنیم به وسیلهی: شناسایی خطاهای شناختی
حالا چه جوری بار هیجانی یک موضوع رو کم یا همون قابل تحمل کنیم؟
۱. آگاهی و تایید وجود چنین احساسی در خود.
۲. پردازش و تحلیل اون احساس (و نه فکر ناشی از اون احساس)
۳. تمرین سکون ( با تنفس، مراقبه، بودن در طبیعت، آرامش عضلانی)
۴. توجه به وضعیت بدن ( مثلاً حواسمون باشه که الان تنش داریم یا در کدوم عضو بدنمون خمیدگی، انقباض یا درد عصبی وجود داره. همزمان مراقب نفسهامون هم باشیم)
۵. انجام حرکات بدنی به طور عمدی( که شامل رقص، یوگا، حرکات کششی، استقامتی، هوازی، تنفس شکمی و پیادهروی میشه)
تمام این ۵ مورد به تخلیه بار هیجانی افکار ما کمک میکنه.